امید یا نا امیدی
غم وامید
به روزگار آمده غم
در خیال غم میدیدم غم
به صورت غول به شب های تاریک
شدنمایان، افتاده ترس بر جانم
به صدای غم گفتم: توای که به مثل بختک
شدی آوارخوابم
بردار از روشانه من
ندا آمد ،آهای عزیزجان
تونباش غم دار
بشنو از این راهنما
اگر هست زندگیت پاییز
آنرو کنم گلستان بهار
ومیبره غم روبا خود
من آوردم شادی
به شرط امیدبخشی
تو شب تاریک
تو ببین نور امید
غم میره شادی میاد
قَم استوار کن
سینه توسپر کن
جنگ باناامید رو تو شروع کن
#به_قلم_خودم
کنیز زهرا ( س)