یتیم
واقعا این شعر زیباست …..
کودکی در گوشه ای کز کرده بود ..
آتشی روشن ز کاغذ کرده بود ..
سوز سرما بود و کودک بی لباس ..
صورتش سرخ و نگاهش آس و پاس ..
صد تَرَک در دستهای کوچکش ..
خط پیری بر جبینِ کودکش ..
ضَجّه می زد ناله را در خویشتن ..
دردِ یک صد ساله را در خویشتن ..
ابر می بارید و سرما بس عجیب ..
باد هم شلاق می زد نانجیب ..
رهگذرها جملگی در کارِ خویش ..
یک به یک گمگشته در افکار خویش ..
زین میان یک تَن به کودک خیره بود ..
غصه ی کودک به جانش چیره بود ..
اشک در چشمان مستش حلقه بست ..
بر سر کودک کشید از مهر دست ..
مثل یک مجنون لباسش را درید ..
اشک ریزان بر تن کودک کشید ..
کودک بی چاره با یک آه سرد ..
با صدایی زخمی از چنگال درد ..
دیده بالا برد و با آن مرد گفت ..
از خدا کُت خواستم او هم شنفت ..
با خدا فامیل نزدیکید نیست ؟..
از کنار او مرا دیدید نیست ؟..
گفت آری بنده ی اویم رفیق ..
گر چه طاعت را از او کردم دریغ ..
خنده بر لبهای کودک نقش بست ..
داد بر آن مرد اشک آلود دست ..
گفت می دانستم از انجام کار ..
نسبتی داريد با پروردگار.
قرآن شرمنده ایم
? ? ?
قرآن شرمنده ات هستیم! ? ?
✅ شخصی وارد مغازه ای شد ، صاحب مغازه قرآن گوش می داد ،
از او پرسید کسی مرده است که قرآن را روشن کردی ؟
▪ صاحب مغازه گفت : بله ، قلبمان مرده است
▫ زندانی در زندان قرآن طلب می کند تا از تنهایی درآید…
▪ مریض در بیمارستان قرآن طلب می کند ، برایم قرآن بیاورید تا خداوند مریضیم را شفا دهد.
▫ غریب از وطن دور افتاده با خود قرآن حمل می کند تا در غربت در امان باشد…
▪ ومرده آرزو می کند کاش قرآنی همراهش بود تا درجات خود را با آن بالا می برد !!
▫ و ما نه زندانی هستیم ، نه مریض ، نه غریب ، نه مرده تا قرآن را طلب کنیم …!
? قرآن روبروی ماست ، روبروی چشمانمان !!
◾ اما منتظر هستیم تا به بلائی گرفتار شویم سپس قرآن را باز کنیم.
قرآن شرمنده ات هستیم
رضایت بانویم فاطمه( س) با حفظ عفت وحجابم
ای بانو
این بار، چه رنگی را برای زندگیت در نظر گرفته ای ….
تو یک انسانی،از جنس اشرف مخلوقات …
تو از جنس پاکی ها، از روح زیبای ها، تو از وجود خود خدایی بر روی زمین …
شیطان را ندیده ای، که آشکار به تو سلام دشمنی، آشکار راداده..
نجوای عاشقانه یار را نمیشنوی ?
جلوه زیبای دنیای، فریبنده ای را میبینی
دنیارو با چشمانی از نور ببین …
که وفا نکرد بر آدمی، از بدو تولد!
چه کسانی رفته اند :راه دور دراز تورا !
خطاب به خود بگو، من زیبایی خدارا میخواهم …
جمع خواهم کرد، کوله ای از نور در پرتو آسمانیم …..
حیا وعفتم رو که به امانت نزد من است، حفظ خواهم کرد. چرا که خدا دوستدار من وشیطان دشمنی آشکار است “”
روحانیت را با ستاره های آسمان جمع میبندم! ومردان خدایی رو چون “سلیمانی وبابایی” میبینم در چشمان معصوم وپاک،شهید سیزده ساله ای، که جان خودش را فدای ناموس وطن کرد میبینم ……..
تورا یاد باشد چشمان هرزه دنیا ،به پاکی ونجابت دختران پاک ایران است .که الگوی بشریت بوده اند وهستن تا ابدیت.. ..
باش چون دُری درون صدف ،در طناب آزادی خود نه، به آزادی بیان خیالات ومُبهم
شاید شنیده اید: که زن اسلامی چون فرشته های آسمون،؛ خانم خونه خودشه
نه مثل آدمکهای که نخ نمای آن در دستان شیاطینی چون آمریکا واستعمار باشد..
زنان ایران من از جنس دریای،زلال وپاکن
حجاب وعفت را سرمایه خود میدانند
چون ندارند ترسی از ظلم ومیگویند که عاشقان راه الله وکنیزان زهرا ( س) ما هستیم
بمان وبمان وبمان
که دور نیست راه دلیران
باش وبشنو و ببین
که نیستن پاکان هراسان
بجنگ برای خوبیها
نمان تو با بدیها
چشمان سر را ببند
ببین با چشم دل راه روشن
بحث روزگار خواهد گذشت
تو خواهی ماندو خدایت
“""""""""”
رنگ زندگیم را، همچون بانوان دشت کربلا از جنس صبر وغیرت میبینم …
همچون شهیده های که دادیم در راه اسلام ووطنم"” همچون زنانی ومادرانی که شکوهشان جلوه گر وآوازه پاکی آنها در دنیا حرف اول را میدهد ……
#به_قلم_خودم
زهرا امیری مدرسه بنت الرسول ( س)
کنیز زهرا ( س)