فقط خدا

  • خانه 
  • لبیک یا الله  

الهی فقط تو 

23 آبان 1400 توسط فقط خدا


خدا تنها کسیه که میمونه برای آدم
تو چهار چوب زندگی خیلی ها شده همیشه احساس تنهایی کردیم .ولی تو این تنهایی فقط خدا بوده که همدم ما بوده، ودوای درد تنهای ما شده
خدا آنقدر مهربونه ، که ته ته مشکلات ته ته گناهانمان تنهامون نزاشته وهمیشه با لبخند با لبخندی زیبا نشان داده وگفته : تو ای بنده عزیزم میدونی چقدر برام‌عزیزی ، میدونی چقدر دوست دارم
من خدای تو، دوست دارم با من حرف بزنی فقط به من تکیه کنی
اگر چیزی بهت میدم این یک هدیه هست ..
وهدیه همیشگی نیست اگر بخوای بهترین هدیه رو بهت میدم اونم همیشگی از جنس تلاش های خودتون
….
ولی در عوض ما بنده ها چکار میکنیم ؟؟
از وقتی به دنیا آمدیم تا وقتی که طعم مرگ رو چشیدیم نشد از قلبمون بخوایم که فقط یک بار شکر کنه از ته قلب
تا غمی رسید بهمون آه ناله ، دادبیداد ، ناسپاسی و…..
ندونستیم جون همه ما امانت الهی هست به ما وما قدر این امانت رو
با دید باز میبینیم راه دشمن قسم خورده خودمون رو ولی باز فریب میدیم خودمون رو
مگه نه اینکه خدا انقدر رئوف هستش قرآن ورسول رو فرستاد برای ما
مگه نه اینکه با معجزه تولد دیگر انسان باز به هدایت ما آدمها امید داره ودوست داره ما راه خوشبختی ابدی رو دنبال کنیم

ما طلبه ها
خطاب به خودم
خطاب به دوستانم
به عزیزان تاج سرم
ما چقدر ثابت کردیم که بنده مطیع خدا هستیم، چرا حجابمون رعایت میکنیم ولی بیشترمون رفتار دخت نبی رو پیشه نمیگیریم
نه وجدانی تو زندگیهامون آیا گذشت داشتیم ، صبور بودیم، قضاوت بی جا نکردیم، بخشش کردیم، چشم بر جهان نداشتیم وفقط به خدا امید داشته باشیم،

راستی در خانواده چقدر به خانواده خودمون محبت کردیم
زود عصبی نشدیم
جالب اینجاست حسرت شهید شدن میخوریم ولی نمیتونیم شهید زنده باشیم
من حقیر
من ناچیز
شما عزیزان
شما تاج سرمن
بدونیم ته ته همه ما مرگه
مرگ شاید تلخ باشه ولی همین مرگ مارو از همه ی داشته هامون از همه دارایی ها واز همه کسانی که دلبسته اونها جدا میکنه وتنهامون میکنه درسته تلاشهای که کردیم اون اعمالمون به درمون میخوره ولی یک نکته زیبا اینجا وجود داره اینکه باز هم ته مرگ وآخرت خدا با ماست
بیایم با خدا رفیق باشیم
خدا عزیزترین کس وهمه کس وتنها دارایی همه ماست
پس انقدر خلاف امر خدا نریم
ساده بودن خییییلی زیباست اون هم همرنگ خدا بودن ‌……
اگر کسی بر باب حرفهای این حقیر ناراحت شد پوزش میطلبم حلالیت میخوام ولی حرف دل رو باید گفت

#به_قلم_خودم

کنیز زهرا( س)
کوچکتر از آنم که باشم
امدم که برگردم

 2 نظر

حرف مردم

23 آبان 1400 توسط فقط خدا

#نکته

? به خاطر حرف مردم…

? خواستم با دختری نجیب و فقیر ازدواج کنم، گفتند: مردم‌ چه می‌گویند؟ خواستم مهمانی ساده‌ و به دور از تجمل برگزار کنم، گفتند: مردم چه می‌گویند؟ خواستم رشتهٔ مورد علاقه‌ام را در دانشگاه بخوانم، گفتند: مردم چه می‌گویند؟ خواستم مجلس غیبت را ترک کنم، گفتند: مردم چه می‌گویند؟

? راستی حالا که دنیا و آخرتم را باخته‌ام به بهای حرف مردم، این مردم کجا هستند تا مرهم بگذارند بر روی زخم‌هایم؟ کجا هستند تا جای من، حسابرسی قیامت را پاسخ دهند؟ کجا هستند تا عذری در برابر امام زمانم بتراشند؟ راستی وقتی بمیرم، برای این مردم چقدر تفاوت خواهد کرد؟

? من به کدامین بها، حق را فروختم؟ بهای مردمی که مرا هر روز به رنگی می‌خواستند؟ اگر امامم‌ بپرسد، چه عذری بیاورم؟ بگویم، رضایتتان را فروختم به بهای حرف مردم؟! راستی کسی که به حرفی، راه حق را رها کند و رنگ عوض کند، یار خوبی می‌شود؟

 نظر دهید »

حج کدوم قبوله؟

21 آبان 1400 توسط فقط خدا

​در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند.

 

?️حاجی اولی:

 بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.
?️حاجی دومی:

 از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم.
 بنده دکتر سعید ، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم.

بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که برای دریافتِ  پس اندازم به بخش مالی مراجعه کردم ،همانجا با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار ، دیگر توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند.

 پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم  و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن  طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، 

نه  بنیاد خیریه.

با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد.

برای چند لحظه ، به فکر فرو رفتم که این پول کی و کجا هزینه شود بهتر است؟

بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم:

بار الها!?

خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم از رفتنِ حج و زیارت خانه ات و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و اینرا نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیدم.

بار الها!?

 من مشکلِ این زنِ نا امید، وشوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر میل باطنی ام ، که همانا  زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم.

خدایا از من بپذیر که امید بی پناهانی.

خدایا مرا از  فضل و کرمت بی نصیب مگردان!
مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به صراف تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان  طفلِ مریضِ و معلول .

و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفاً تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است .

 به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی وجودم را فرا گرفته بود  و ازینکه خداوند مرا وسیله قرار داد  تا مشکلِ آن بیمار بر طرف شود، احساس خوبی داشتم.
آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که حال طوافِ خانه ی خدا هستم،

و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید،

 میگفتند بشارت باد بر شما، قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، و از من التماس دعای خیر داشتند.
از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را فراگرفته بود .

خدا را شکرگزاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم.
 چند دقیقه ای از بیدار شدنم نگذشته بود که زنگِ تلفنم به صدا در آمد ، مدیرِ بیمارستان بود.

بعدِ احوال پرسی مختصر گفت: 

صاحبِ بیمارستان امسال هم عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خودشان حج نمیروند، اما متاسفانه اینبار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بارداری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل، نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در این سفر همراهی کند،  خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید.
اشک شوق از چشمانم جاری شد، فوراً سجده شکر بجا آوردم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ هیچ هزینه ای، نصیبم گردانیده.

الحمدلله نه تنها که هزینه ای بابت این سفرِ پرداخت نکردم، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدماتم  ، هدایای زیاد و هزینه ی قابلِ ملاحظه ای نیز برایم پرداخت نمودند.

در طول سفرِ حج فرصتی دست داد تا این داستان برای صاحبِ بیمارستان تعریف کنم.

ایشان هم گفتند که به محضِ برگشت از سفر ، دستورخواهند داد تا فرزندِ مریضِ آن خانواده الی بهبودی کامل از حساب خاصِ بیمارستان درمان شود، همچنان دستورِ خواهند داد صندوقِ خاصی برای  پاسخگویی مواردِ مشابه و درمان فقرا در بیمارستان را تاسیس گردد.

 و  یک دستور دیگری که خیلی خوشحال کننده بود قول دادند که  شوهر آن زن  را در یکی از شرکت هایش استخدام کنند.
و  تمام پولی که بابتِ معالجه ی مریض معلول پرداخت نموده بودم دوباره به حساب ام واریز گردد.

آیا، تا حالا فضل و کرمی بالا تر از فضل و کرمِ پروردگارِ عالمیان دیده اید؟!!!

حاجی اولی که با اشتیاق تمام به سخنانِ دکتر سعید گوش می داد، غرقِ در اشکِ شرمندگی شده بود، ?پیشانی حاج سعید را بوسید و گفت : به خدا سوگند هیچ وقت همانندِ امروز احساسِ حقارت و بیچاره گی نکرده بودم، هرسال پشتِ سر هم حج می رفتم و با خودم فکر می کردم جایگاهم در نزد خدا با هر بار حج کردن بالاتر و بالاتر خواهد رفت، اما حالا متوجه شده ام که حجِ شما هزار برابرِ حجِ من و امثال من اجر و پاداش دارد.

چون، تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است. و چه سعادتی بالاتر از این.
خدایا!

کسانی که در نشرِ این داستان آموزنده، قبولِ زحمت می کنند 

¤ اعمال صالح 

¤ فرزندان صالح 

¤ حجِ بیت الله الحرام 

¤ صحت و شفای عاجل و کامل

¤ و گشایشِ در اموراتِ دنیوی و اجر و پاداشِ اخروی نصیبِ شان بگردان 
آمین یا رب العالمین?

 نظر دهید »

بارون

21 آبان 1400 توسط فقط خدا

کیا یادشونه واقعا؟؟؟

باران چقدر زیباست
هرکس باران رو دید به نجوای دل بله گفت وشکر الله رو به زبان آورد. برای این رحمت بسیار زیبا، یادمه بچه که بودم .وقتی رعد وبرق تندی میزد ونوری تو آسمون پخش میشد ما تند میرفتیم زیر پتو ومیگفتیم وای اَزمون عکس گرفت آسمون …
شیرینی دوران بچگی چه خوش گذشت واقعا
طعم قهرهای زود گذر ، دعوای بدون کینه
ساده گی های دوست داشتنی والبته پول جیبی های پربرکت……

بارش بارون
بر روی ایون
شُرشُر بارون
درون ناودن
بوی نم خاک
خیس زیر پا
گرفتن چتر بردست
قدم زدن با لذت
شکر توای خدا
براین نعمت طلا
شکر بر باب رحمتت
بر لطف بی منتت

#به_قلم_خودم
کنیز زهرا ( س)
مدرسه بنت الرسول ( س)

 نظر دهید »

اگر این رابطه رو نداشته باشی از صراط سقوط میکنی

20 آبان 1400 توسط فقط خدا


? این یک دقیقه رو با دقت گوش بده زندگیتو زیر رو میکنه?

? اگه بهترین نماز و روزه و عبادت رو داشته باشی ولی با امام زمان رابطه ات خراب باشه از صراط سقوط میکنی

? عزیزانی که منتظر آزاد شدن ظرفیت پذیرش در باشگاه بودند هم اکنون ۵ نفر ظرفیت پذیرش آزاد هست
?جهت عضویت در #باشگاه_خادمان_مجازی به 09916062640 واتساپ پیام دهید

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 85
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فقط خدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حجاب وعفاف
  • حق الناس
  • حکاب وعفاف
  • سپاه
  • لبیک یا خامنه ای
  • لبیک یارانه ای

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس