مادر
29 آذر 1399 توسط فقط خدا
به قلم خودم مادرم هی امر میکرد بهم من “"داد زدم ولم کن دست از سرم بردار ،مادرمدلش شکست ? رفتم خوابیدم دیدم یک مرد بلند قامت بالای سرم با اعصبانیت تمام موهامو میکشید میبرد داد میزدم ولم کن مادر کمکم کن مادرم کنارش هی گریه میکرد هیچ نمیگفت صدای… بیشتر »