جریان طلبه شدنم
در چار چوب زندگیم تمام آرزوم رسیدن به چیزی بود که واقعا یک طوری برام غیر ممکن شده بود، درسم داشت تموم میشد ومن همچنان منتظر رسیدن به آرزوم یعنی طلبه شدن بود
.پدرم از اون پدرهای هستش که نمیزاشت دختر تنها جایی بره وچون شهرستان ما حوزه علمیه نداشت وناچار باید به قم میرفتم نزاشت برم طلبگی واین آرزوم مثل یک شمع خاموش شده بود
روزگار گذشت ومن ازدواج کردم وصاحب دوتا دخترشدم .. همین که تو فضای مجازی داشتم گشت میزدم یک دفعه چشمم به پوستر پذیرش حوزه علمیه افتاد اشک پرچشمهام شده بود باورم نمیشد من با سن 30 ساگلی بتونم درس حوزه رو بخونم…
خودمو جمع جور کردم با آرامش به شوهرم از آرزوهام گفتم که بهش نرسیدم وازش خواهش کردم که اجازه بده بزاره برم پی آرزوم ، خدا خیر بده همسرم رو اجازه داد ولی به یک شرط که درس خوندن وحوزه باعث نشه از خونه زندگی مخصوصا دخترات دور بشی ، منم ازخدا خواسته قبول کردم ورفتم حوزه علمیه ….
وقتی وارد حوزه شدم حس خیلی خوبی داشتم محیط سرشار از آرامش وپراز معنویت همون چیزی که دنبالش بودم معاون حوزه خانم یوسفوند که یک پارچه خانم هستند جلوم بلند شدن وبا روی خندان به استقبال من آمد وثبت نامم کرد ..
موقع گزینش هم مدیر واستادهای حوزه بودن که یکی از یکی مهربانتر وخانمتر بودن ،این همه آرامش خیلی منو خوشحال میکرد ..
وقتی بهم زنگ زدن وگفتن خانم امیری شما قبول شدید فقط خدا میدونه داشتم چه ذوقی میکردم ..
بله این بود ماجرای طلبه شدن من ولی دلیل آمدن من به حوزه راستش من خدارو عزیزترین کسم میدونم ودوس دارم باشم همیشه با اون، حجاب ونوکراهل بیت ( ع) هم باشم الان فکر میکنم نه مطمنم خدا منو دوست داره که این فرصت رو بهم داده واجازه داده که کنیز بانو فاطمه زهرا( س) باشم وامیدوارم شرمنده وروسیاه نشم
خدواندا جان ومال واولاد وهرآنچه داریم ونداریم همه هدیه های تو هستن تورو سپاس به داده ها ونداده هایت کمک کن از این مسولیت روسفید بیرون بیاییم همه طلبه ها …
خدا کمک کن بنده های خوبی باشیم کمک کن زینت این دنیا مارو وابسته این دنیا نکنه وهمیشه پیرو راه حق وولایت باشیم اون هم در این بازار داغ دین فروشی ..
خدایا ازت خواهش میکنم کمک کن ریا ، کِبر، وناسپاسی دور باشه ازهمه دوستاران محمد از جمله من حقیر
الهی تو پادشاهی صاحب جلال ببخش بر ما این روزگار
#به_قلم_خودم
کنیز زهرا( س)