دلنوشته
19 مهر 1400 توسط فقط خدا
از نفس خود ترسم ،به پروانه ای مانندم که در پیله خود زندانی شده، نه بال پروازی نه توان پروازی
چه بگویم از وصف دگرگون درونم
که نگویم بهتر از گفتنش است ….
درون من غوعاست از طوفان غم، غم بی کسی با داشتن همه کَس ، درد دوری از خدا
ندارم من تا روز جزا
هیچ نای توان وصبری
بگویم زجر بی پایان تنم ، از پینه های بسته دستم از رنج بی قراری مادرانه
چشمه چشم را خشک کرده این روح بی پرپرواز خسته
بگو تا در دل سیاه شب خریداری داری بس اوست یکتای همتا
درکنار همه بی ادعا
#به_قلم_خودم
کنیز زهرا( س)