قدر عزیزانمان را بدانیم
برده بودغذا برای دخترش ریحانه،دربین راه تصادف کردبا ماشین
وجانش را از دست داد وغذا را نتونست برسونه دست دخترش"
شب قبلش،ریحانه همراه شوهرش امیر آمده بود خونه پدرش ولی چون کاری پیش آمد برای امیر، نتونستن شام روبخورند وشام نخورده رفتند .
پدر ومادر خیلی ناراحت شدن که دخترشون دلبندشون نتونست شامش رو بخوره
مادر هی فکر ریحانه بود.شب از فکر دخترش خوابش نبرد تصمیم گرفت که برای ریحانه غذای درست کنه،وببره برای دخترش
صبح زود شروع کرد به درست کردن غذا
آماده شد ببره برای دخترش ورفت
ودربین راه تصادف کرد فوت کرد ?
ریحانه با صدای زنگ موبایلش بیدار شد همسرش امیر بود.
الو عزیزم خوبی
سلام آره خوبم چکار میکنی
خانمی الان میام خونه باهم بریم خونه پدرت
ریحانه ،دیشب که اونجا بودیم ؟بزار بعدظهر میریم !
نه عزیزم میام میبرمت .
ریحانه آماده شدو منتظر آمدن شوهرش
وقتی همسرش آمد بعد سلام سوارماشین شدن
ریحانه،چی شده آقا این وقت روز آمده تا بریم خونه پدر من چه خبره؟؟
همسر هیچی!
وقتی به خونه پدر نزدیک شدن ریحانه مبهوت بود
امیر چرا همه جمع شدن خونه ما
چرا سیاه گذاشتن
چی شده
امیر بغضش ترکید وگفت تسلیت میگم.
ریحانه میگم چی شده امیر ؟؟
مادرت
ریحانه از شنیدن نام مادر بی هوش شد
وتا زنده بود نتونست درست بگه مادر عاشقتم
بیایید تا کنار هم هستیم قدر هم رو بدونیم
پدر ومادر گنج های هستن که تا داریمشون باید قدردانشون باشیم
تا فرصت باقیست زیر پای پدر ومادرتو ببوس وراضی نگه اشون دار که رضایت پدر ومادر رضایت خداست “”
عجب بگذرد این دنیا
نمانند آدمها
باشد بی وفا
به زور فنا
تو بدان قدر عزیزان
نکن دلشان رنجان
باش بنده مطیع
که نشوی پشیمان
پدر از اوج خود گذرد
مادر از جوانیش
بدان ندانی قدر خوبان
تا نروی جای آنان
#به_قلم_خودم
چالش_نویسندگی
مهر_مادرانه
زهرا امیری مدرسه بنت رسول (ص)