فقط خدا

  • خانه 
  • لبیک یا الله  

ته پادشاهی کردن انسان

08 آبان 1400 توسط فقط خدا

با خدا باش پادشاهی کن

سلام،خواهر های عزیزم
تا میتوانید خشیت،به کار ببرید…
یک ترس زیبا، از معبودی که عاشق شماست. این دنیا رازی دارد. از جنس زیبایهایش که میفریبد،و میبرد در اوج تاریکی های دنیا؛؛مال و تجملهای دنیا گرچه زیباستو چشمگیر، ولی همه امانت خداست .وچند صباحی در دستان ما هستن “""”
بیاید باشیم چون” دُر مروارید اسلام “بانو فاطمه زهر( س)، درسته به گرد پای بانو نمیرسیم ولی میتونیم کنیز بانو باشیم. با روش ومنش وبزرگی بانو وراه وشیوه زندگی بانو فاطمه زهرا ( س)
باشیم در سیطره عشق الهی همه که به فطرت انسانیت برگردد …
تو ای بزرگ بنده عالم ،ببین چقدر بزرگی وعزیز که خداوند رحمان امر فرمودند: به فرشتگان،بر تو ای بنده سجده کنند… ویادکن دوست همیشگیت را که عاشقانه دوستت دارد واوست ایزد پاک ویکتا
وبترس، از خمیازه شیطان که وقتی به خواب غفلت رفت از غرور وکبر بی موردش، قسم یاد کرد بنده وعزیز کرده خدارو به ته جهنم بکشد .با وعده های زیبا وفریبنده ای که دارد در گوش ودل آدمها
باشیم ونباشیم ،وعده الهی حق است از اول ادم تا آخر خاتم
هرکس بر بار اعمال خویش مزرعه وکشت پر رونق اعمال خودش رو برداشت میکند
فقط باشیم با خدا که با خدابودن ته پادشاهی کردن است

#به_قلم_خودم
کنیز زهرا ( س)
مدرسه بنت الرسول( س) شهرستان الشتر
ز.امیری

 نظر دهید »

یک قصه واقعی 

08 آبان 1400 توسط فقط خدا

امیدومهر خدا

امشب یک قصه دارم یک قصه واقعی ، از جنس خوبی ، امید؛شنیدنش خالی از لطف نیست ? ? ?
زندگی در پیچ خم‌میگذشت، شیدابا آرزوهای زیبا، واردخونه بخت شده بود”
تعجب آوربود این زندگی ، خیال انگیز ترین زندگی رو در جلو چشمانش میدید… زیبا وشیرین ، مرد رویاهای شیدا پولدار نبود ولی مهربون بود ومردانگی داشت""”

ویک زندگی رو به سبک آرامش به شیدا تقدیم کرده بود میگذشت روزگار وشکر خدا میکردن،، خدا یک فرشته کوچیک به شیدا ومحسن هدیه داده بود ولی وضع معشیت شیدا ومحسن خیلی بد بدتر میشد ، بود روزگار که حتی شامی برای خوردن هم نداشتن … ? ? ? ? ?
کار محسن مسافر کشی بود وهرچی در میاورد خرج ماشین میکرد یا وام؛ قسط هارو پرداخت میکرد..
روزگار گذشت عید نوروز، روز به روز نزدیکتر میشد،همه در پی خرید بودند شیدا همش نگاه میکرد دوبرانیشو ولی تو دلش میگفت: همیشه، سرمایه من خدا وهدیه های خداونده، هیچ ناراضی نبود شکر میکرد خدارو برا هرچیز که داشت ونداشت …
بعدظهر قرار بود سال تحویل بشه وهنوز هیچی نخریده بودند نه لباس، نه آجیل، نه شیرینی ونه مخلفات ? ?
محسن آمد خونه روبه شیدا کرد گفت: شیدا جان امروز همینقدر کار کردم 15هزارتومان من شرمنده توام
پول رو بردار برو بازار بگرد شاید آجیلی به این قیمت پیدا کردی شاید مهمونی آمد. آبرو داری بشه، شیدا با دلی توکل به خدا چادربه سر کرد بچه اشو پیش مادرشوهرش گذاشت رفت ?
با پای پیادیه با صدای دل شکسته از زمانه میرفت با خیال خودش همش فکر میکرد چی بخرم آیا با این پول من میشه آجیل خوبی بخرم..
خودشو سپرد به خدا رفت …
در طول راه به دست فروشها نگاه میکرد وبه قیمت ها، میگذشت میرفت خیلی گشت ،بازارچه نوروزی رو
ولی هیچی پیدا نکرد ..
ته بازارچه یک آجیل فروش بود همش فریاد میکشید بدو بدو آجیل کیلو 15هزار
شیدا خوشحال رفت سراغ آجیل فروشی ، وقتی چشمش به آجیل هارفت یک دفعه اون خنده زیبای که بر لب داشت محو کرد ..
آجیلها کهنه بودن وبه زور قابل خوردن بودن ..
به پول کف دستش نگاه کرد به آجیلها نگاه میکرد …
با خودش فکر کرد از هیچی بهتره بخرم برم خدا بزرگه وخدارو شکر کرد ..
خرید آجیل رو بدون توجه به جار زدنهای فروشندها راهشو ادامه دادرفت …
بی تفاوت که اگر نگاه کنم دلم میخواد ممکنه آه بکشم….
راه رو کوتاه کوتاهتر کرد با قدمهای پر استوارش ومیرفت به سوی کلبه ای که خودش وشوهرش در یک اتاق درست کرده بودند شیدا از وقتی که ازدواج کرده بود تو یک اتاق کنار پدر شوهر ش اینها زندگی میکرد ..
وقتی رسید رفت تو اتاقش داشت چادرش رو در میاورد که یک دفعه صدای در اتاقش آمد
شیدا گفت: کیه ؟
پدرشوهرش گفت: سلام دخترم
نبینم دلت بگیره چشمات پراز اشک بشه
لطف خدایادت نره روزی رسونه
شیدا هاج وواج به دستهای پدر شوهرش نگاه میکرد وخوشحال میخندید ….
پدرشوهر شیدا با پول کارگری رفته بود کلی خرید کرده بود برای خودشون وپسرش
آجیل خوب ، شیرینی ومیکادو درجه و میوه های عالی
پدرشوهرشیدا خندید گفت :عیدتون مبارک سر کارگرمون بهمون عیدی داده …………

زندگی پراز تلاطم وسختی هاست
این داستان یا خیال نبود
این یک واقعیت از زندگی یک بانو هست که خدارو همه کس خودش میدونه
بیان این مطلب فقط برای اینه که بدونیم قدر نعمت های خدارو
بدونیم که خدا ته جاده های تاریک یک روشنایی گذاشته. روزنه ای به نام امید
روزی رسان خداست
مال دنیا زود میگذره
ما باید بودنیم که خدا صاحب همه ماست
خدایا به همه ما قوت بده باشیم در کوچه های که برایمان کشیدی که آخر این کوچه منتهی میشه به جاده ای که روزنه آخر ان فقط امید وتوکل به توست….
روزگاراگر سخت گذشت نترسید چون دست خدا رو شونه همه بندگانش هست
برای هم دعا کنیم
برای عاقبت به خیری

#به_قلم_خودم
کنیز زهرا ( س)
مدرسه بنت الرسول ( س)

 نظر دهید »

یک پیغام از صاحب الزمان( عج)

07 آبان 1400 توسط فقط خدا

✳️ شما یک پیغام از طرف امام زمان علیه السلام دارید

⭕ به انتخاب خودتان روی یکی از این دوازده شماره ضربه بزنید و قول بدهید به حرف آقا امام زمان (علیه السلام ) گوش بدهید

① اول https://digipostal.ir/cnsrsg0

② دوم https://digipostal.ir/c7uj6b7

③ سوم https://digipostal.ir/c9dwo5u

④ چهارم https://digipostal.ir/cnhjy2j

⑤ پنجم https://digipostal.ir/cq4r1gc

⑥ ششم https://digipostal.ir/c3t9sub

⑦ هفتم https://digipostal.ir/cl8fi0v

⑧ هشتم https://digipostal.ir/cjmvyxy

⑨ نهم https://digipostal.ir/c35uvd9

⓪① دهم https://digipostal.ir/ctquouh

①① یازدهم https://digipostal.ir/c0oioy5

②① دوازدهم https://digipostal.ir/ceizndn

? برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان صلوات
✳️ نشر برای ظهور مولا

 نظر دهید »

عیدتون مبارک 

01 آبان 1400 توسط فقط خدا

#مهر_نبوی

#شب_میلادت_مبارک
عجب عیدی هست امشب، به نوردرخشان آسمان، به چشمه های جوشان پربرکت، به بت های شکسته کعبه ، نوید خیر برکت با تولد یک کودک
شود منجی بشریت
، راهنمای خوبان از بد
روشنی راه بهشت
دادخواه مظلومان
هست نامش گره گشا
دهد بوی عطر ناب
عطری از عطر بهشتیان
خواهی باشی سعادتمند
تو بفرست صلوات بر احمد
بدهد بوی گل گلاب
دهانی که ببرد نام محمد

#به_قلم_خودم
کنیز زهرا ( س)

 نظر دهید »

فقط خدا

30 مهر 1400 توسط فقط خدا

#به_وقت_دلتنگی

به دوربرم نگاه میکنم هیچکس نیست ، در چارچوب بیکسیم فقط تو دستم رو میگیری
به مانند پروانه ای میمانم که از پیله بیرون آمده وجز تو هیچ راهنمایی نداره
تو ای ایزد من تو ای معبود من دریافتم قدر داشته هایم را همیشه بدانم چرا که زود میگذرند
یاد گرفتم از غصه هایم ، یک تابلو بارنگهای پراز امید نقاشی کنم چرا که در اوج غم وغصه هایم تنها تو همراه من بودی اون هم یک همراهی قشنگ وزیبا به رنگ بهشتی که وعده دادی
پروردگارم تارپود وجود من همه به فدای نام بزرگت که زیباترین اسم دنیاست
یاد گرفتم بمونم در جاده ای که برایم کشیدی
جاده ای که پراز خوشی و رنج هست‌ ولی آخرش منتهی هست به نور امید تو

#به_قلم_خودم
کنیز زهرا( س)

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 87
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

فقط خدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حجاب وعفاف
  • حق الناس
  • حکاب وعفاف
  • سپاه
  • لبیک یا خامنه ای
  • لبیک یارانه ای

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس